فکر می کردم اگر من‌ شاهرودی نبودم، تو تهران زندگی نمی کردی، ما دو دانشجوی کرجی خوشحال بودیم که با هم خواجه درس می خواندیم، تو به جای هر روز آمدن تا جلوی خوابگاه، دم مترو منتظرم می ایستادی، من نزدیک تو بودم، به جای نشستن روی سنگ های دور از دید نگهبانی
اگر خانه هایمان نزدیک هم بود توی یک کوچه و حوالی، به جای آخر هفته ها پایانه جنوب، حقانی پیاده می شدیم، تو به جای دست تکان دادن از پشت شیشه های اتوبوس، کنار پل طبیعت دوربین را نگه می داشتی، من میزدم زیر خنده از اداهای تو جای اشک ریختن از سر دلتنگی ، چه قدر، چه قدر خوشبخت تر میشدیم؟

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش درس و مدرسه پنجره دوجداره 97 فان - سرگرمی اینترنتی دکوراسیون داخلی اجرا فروش آموزش rubyhdt28 home